روز ها را گذشته هُل می داد ،روز های پر از غمی که گذشت...

روز هایی... تحملش سخت است ، روز هایی که تلخ...بر میگشت

می روم از جهان واقع بین ، از جهان خسیس دل چرکین

از جهان شکنجه و حسرت ... از جهان ِ ... من آمدم ، از رشت...

من دو باره کنار ِ تو ... حتما ، من دوباره ... دوباره می آیم

قلب من را اگر چه پس زده بود ، آسمان همیشه خاکی ِ دشت

مادرم یاد داده بود به ما زیر این آسمان سمت ِ خدا ،

بنشینیم تا سحر تا این ، که بیافتد ستاره ای در طشت

ابر های سیاه خوابالود ، مادرم را به آسمان بردند...

هفت سال است بی تو تنهاییم ، هفت سال ِ سیاه بی تو گذشت...