چادرت را به خاک هدیه بده ، گیس های طلایی ات را نیز

بنویس از هر آنچه می خواهی - از بهار از پرنده از پاییز

بنویس از گناه های هنوز ، بنویس از دروغ های مُدام

بیم دارم چگونه من ...و خدا روبرو می شویم رستاخیز!

مادرم رفته است پیش خدا ، می توانی به جای او اما

بنویسی از عشق ، می بینم چادرش را کنار رختاویز

همچنین می توانی از روباه ، خرس ، آهو ...و اسب یاد کنی

...و بگویی که اسب انسان است ، منتها یک فرشته در جالیز !

می توانی ... تو می توانی پس ، از خدا ، مادرم ...و آهو وَ...

بنویس از ... بگو به آدم ها یک نفر مرده است این را نیز...