35
چادرت را به خاک هدیه بده ، گیس های طلایی ات را نیز
بنویس از هر آنچه می خواهی - از بهار از پرنده از پاییز
بنویس از گناه های هنوز ، بنویس از دروغ های مُدام
بیم دارم چگونه من ...و خدا روبرو می شویم رستاخیز!
مادرم رفته است پیش خدا ، می توانی به جای او اما
بنویسی از عشق ، می بینم چادرش را کنار رختاویز
همچنین می توانی از روباه ، خرس ، آهو ...و اسب یاد کنی
...و بگویی که اسب انسان است ، منتها یک فرشته در جالیز !
می توانی ... تو می توانی پس ، از خدا ، مادرم ...و آهو وَ...
بنویس از ... بگو به آدم ها یک نفر مرده است این را نیز...
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۸۶ ساعت 18:29 توسط آزاده بشارتی
|